به 40 روزگی مرگتان
او در ادامه از فردی بودن مقاومت های مداوم و ختم شدن تمام این مخالفت ها به "راهی کوتاه" یعنی خون می گوید. بنابراین سیاست، مبارزه و انسان همگی در مفهوم ستیز جمع می شوند. این جا باید توجه کرد که مختاری از جامعه ی ایران در دوره ی پیش از انقلاب سخن می گوید.حال روزهای اخیر را در نظر بگیرید ، جامعه ی ایران در دوره ی "جمهوریت". در این جامعه تصور حضور نهادهای سیاسی و مدنی می رود. نهادهایی که بر پایه ی "گفتمان" شکل گرفته اند و نه خشونت.
روزهای پس از انتخابات ، جامعه ی ما تبدیل به دو قطب شد و از آن جایی که هیچ فضای گفنگویی شکل نگرفت؛ تظاهرات مدنی تبدیل به در گیری های خونین شد. در نهایت این موقعیت ستیز به وجود آمده باعث می شود که هیچ امکان دیگری در میان نماند.
واقعا برای من این سؤال مطرح است که ظرفیت جامعه ی مدنی ما انقدر پایین است و شعور سیاسی کم که تنها راه کنترل، خشونت است؟ خشونتی که عواقب فرهنگی عظیمی به بار می آورد و خاطره ی جمعی ما را لکه دار می سازد.
ممکن است به ظاهر اسان های جامعه در خانه هایشان بمانند، اما روح افسرده ای که ناشی از حوادث اخیر و شنیده هایی راجع به شکنجه ها ، کشتارها، و وضعیت اسفناک بازداشت گا هاست، به راحتی التیام نخواند یافت. فجایع تصویر شده ، چشم های ما را درگیر کردند و این جا فرد با خود قضاوت می کند که آیا سکوت ، حتی از مصلحت جایز است؟
به عقیده ی من انسان های مبارز این فضا ، که در واقع قهرمان های داستان هایشان هستند، باید به یاد آورده شوند. چرا که تنها راه پایداری حفظ ارزش های انسانی ست؛ ارزش هایی که به دور ریخته شده. زمانی که از بازداشت گاه کهریزک می شنویم ، زمانی که می فهمیم انسان هایی بوده اند که ابتدایی ترین شرایط حیاتشان تحقیر می شده، باز هم می توان از جامعه ای باز صحبت کرد؟ هرچقدر هم که آنها تهدیدی علیه امنیت ملی! بوده باشند.
...
این چنین سرخ ولوند
بر خاربوته ی خون
شکفتن
وین چنین گردن فراز
بر تازیانه زار تحقیر
گذشتن
و راه را تا غایت نفرت
بریدن.-
آه، از که سخن می گویم؟
ما بی چرا زندگانیم
آنان به چرا مرگ خود آگاهان اند.
احمد شاملو